Psychophilly
Oxytocin explosion
- Joined
- Aug 7, 2022
- Posts
- 8,888
- Reputation
- 10,356
این کصخل خارجی ها که هیچی جدی نمی گیرن بعد زبون هم نمی فهمن من نمی تونم حالیشون کنم.
الان من 4 روزه رفتم تو یه کارخونه حلواشکری و این کص شعرا کار می کنم. یه دختره اونجا هست به نظر سنش 17 و ایناست و خیلی دوسش دارم. خلاصه که از روز اول صد بار نگاهش کردم و اونم منو نگاه می کرد. یه بارم 5 ثانیه ذول زدیم به هم خندید.
بعد از روز دوم دیگه همش می اومد پیش من و خیلی با من صمیمی شد و هی سعی داره با من سر صحبت باز کنه و هی باهام شوخی می کنه. می دونه که دوستش دارم.
چون یه جا غیرتی بازی در اوردم و بهش گفتم دیگه با این زندانی ها (نصف بیشتر کارکنا زندانی هستن از زندان میان سر کار) حرف نزنه و بهشون محل نزاره چون یکیشون خیلی تو نخشه. می خوام مادرشو بگاما اینم بگم فقط منتظرم یه اشتباه بکنه جلو چش من.
خلاصه امروز خیلی بهم چسبید و همش دستاشو از قصد میزاشت رو دستام و بهم نگاه می کرد. منه کصخولم که تو توهم این بودم که عاشقم شده و اینا. بعد مثل آدم ازش شماره نخواستم بجاش یه جمله کیری که معلوم نیست مفهوم و هدفش چیه گفتم.
در گوشش گفتم "من چطور می تونم با شما بیرون از محل کار صحبت کنم؟"
بعد ابرو انداخت بالا گفت " نوچ نوچ نوچ نوچ"
بعد که کیر شدم 20 دقیقه بعدش گفتم "بخدا منظور بدی نداشتم منظورم این نبود که از نزدیک یعنی از دور صحبت کنم ( انقدر گاوم مثل آدم نگفتم بابا شمارتو می خوام)
بعد گفت من اصلا تو باغ نیستم راجب چی داری حرف می زنی.
من گفتم لابد می خواد بحث و عوض کنه و از من خوشش نمیاد دیگه عصابم کیری شد و تو در و دیوار بودم. رفتم به سرپرست کارگرا گفتم من دیگه نمیام از فردا.
بعد تو راه خونه هی کپ اومد سراغم که نکنه فکر کرده میگم که بیا همین الان وسط کار بریم بیرون صحبت کنیم؟ و منظورش این بوده که اصلا و عبدا نمیشه این کارو کرد چون بفهمن داستان میشه و آشنا هاش اونجا کار میکننن.
بابا من گاوم نمی فهمم زبون دخترا رو چی شد اینجا الان؟ کیرم تو این مغز اوتسیمیم بره
@mortis @flippasavالان من 4 روزه رفتم تو یه کارخونه حلواشکری و این کص شعرا کار می کنم. یه دختره اونجا هست به نظر سنش 17 و ایناست و خیلی دوسش دارم. خلاصه که از روز اول صد بار نگاهش کردم و اونم منو نگاه می کرد. یه بارم 5 ثانیه ذول زدیم به هم خندید.
بعد از روز دوم دیگه همش می اومد پیش من و خیلی با من صمیمی شد و هی سعی داره با من سر صحبت باز کنه و هی باهام شوخی می کنه. می دونه که دوستش دارم.
چون یه جا غیرتی بازی در اوردم و بهش گفتم دیگه با این زندانی ها (نصف بیشتر کارکنا زندانی هستن از زندان میان سر کار) حرف نزنه و بهشون محل نزاره چون یکیشون خیلی تو نخشه. می خوام مادرشو بگاما اینم بگم فقط منتظرم یه اشتباه بکنه جلو چش من.
خلاصه امروز خیلی بهم چسبید و همش دستاشو از قصد میزاشت رو دستام و بهم نگاه می کرد. منه کصخولم که تو توهم این بودم که عاشقم شده و اینا. بعد مثل آدم ازش شماره نخواستم بجاش یه جمله کیری که معلوم نیست مفهوم و هدفش چیه گفتم.
در گوشش گفتم "من چطور می تونم با شما بیرون از محل کار صحبت کنم؟"
بعد ابرو انداخت بالا گفت " نوچ نوچ نوچ نوچ"
بعد که کیر شدم 20 دقیقه بعدش گفتم "بخدا منظور بدی نداشتم منظورم این نبود که از نزدیک یعنی از دور صحبت کنم ( انقدر گاوم مثل آدم نگفتم بابا شمارتو می خوام)
بعد گفت من اصلا تو باغ نیستم راجب چی داری حرف می زنی.
من گفتم لابد می خواد بحث و عوض کنه و از من خوشش نمیاد دیگه عصابم کیری شد و تو در و دیوار بودم. رفتم به سرپرست کارگرا گفتم من دیگه نمیام از فردا.
بعد تو راه خونه هی کپ اومد سراغم که نکنه فکر کرده میگم که بیا همین الان وسط کار بریم بیرون صحبت کنیم؟ و منظورش این بوده که اصلا و عبدا نمیشه این کارو کرد چون بفهمن داستان میشه و آشنا هاش اونجا کار میکننن.
بابا من گاوم نمی فهمم زبون دخترا رو چی شد اینجا الان؟ کیرم تو این مغز اوتسیمیم بره